کد خبر: ۵۲۹۳
۲۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

ورود به شهر از دروازه یک قرانی!

دروازه نوغان از جایی آغاز می‌شد که این روز‌ها مدرسه حاج تقی است. تاجران و بازرگانانی که از شهر‌های اطراف می‌آمدند برای رسیدن به شهر باید یک قران می‌دادند.

پای خاطراتش بنشینی با لحن و کلام شیرینش ساعت و زمان را فراموش می‌کنی. می‌گویند تاریخ زنده محله نوغان است. از کوچه‌ها و خاطراتی می‌گوید که الان فقط نامی از آن‌ها به یادگار مانده و فقط همسن و سال‌هایش از آن به یاد می‌آورند.

از نوغانی می‌گوید که روزگاری نه چندان دور همسایگی در آن رنگ و بوی دیگری داشت که از آن همه برو بیا امروز فقط خاطراتی در ته ذهن قدیمی‌های این محله باقی مانده است که تعداد زیادی‌شان مجبور به کوچ اجباری شده‌اند.

محمد مناف پور، این پیر مشهدی است که سال ۱۳۰۹ در تپل‌محله به دنیا آمده و در نوغان بزرگ شده است. کسی‌که تا حرف از روز‌های شیرین زندگی به میان می‌آید، دست می‌گذارد روی سال‌هایی که در کوچه پس کوچه‌های سنگ فرش نوغان گز می‌کرده و با ماشین ریش‌تراش دستی‌اش کنار جوی خیابان با دادن چای دارچین مو می‌تراشیده است.

همان سال‌هایی که انتهای نوغان دروازه مشهد محسوب می‌شد. با او برای شنیدن از جراحی در سلمانی‌ها، ختنه در آرایشگاه، جن و پری حمام باغ، شغل‌های رایج نوغانی‌ها و تفریح قدیمی‌ها در باغ‌های اطراف مشهد به گفتگو نشستیم و خاطراتی را شنیدیم که امروز دیگر خبری از آن‌ها در نوغان نیست.


پسر محمود مشتی آجودان

خیلی کودک بود که پدرش را از دست داد. پدرش آجودان پیاده نظام بود و در تپل‌المحله صاحب نام و آبرو. می‌گوید تا ۱۸ سالگی نام فامیلی‌اش را نمی‌دانسته و همه او را به واسطه نام پدرش ممد محمودی می‌شناختند: من بچه تپل‌محله هستم.

متولد ۱۳۰۹. پدرم آجودان بود و مردم محله برایش احترام زیادی قائل بودند. اما خیلی زود پدرم از دست رفت. دلیلش را تا به امروز نمی‌دانم، اما مادرم اعتقاد داشت که خانواده خوشبختمان توی چشم بود و چشم خورد.

تا پدر زنده بود ما زندگی خوبی داشتیم، اما بعد از فوت مشتی آجودان، کودکی سختی داشتم. از هفت سالگی در بازار وزیر نظام که الان صحن آزادی شده است، شاگرد کفاش بودم و هفته‌ای یک قران می‌گرفتم. همین یک قران شادی عصر‌های آخر هفته‌ام می‌شد و با خربزه‌ای که ظهر‌های تابستان از آن یک قران می‌خریدم و کنار خیابان در هیاهو زیر سایه درختی می‌خوردم دنیا خیلی زیباتر بود.


دروازه از جای مدرسه فعلی حاج تقی آغاز می‌شد

از آن زمان که مشهد از دروازه نوغان آغاز می‌شد، می‌گوید: دروازه نوغان از جایی آغاز می‌شد که این روز‌ها مدرسه حاج تقی است. تاجران و بازرگانانی که از شهر‌های اطراف می‌آمدند برای رسیدن به شهر باید یک قران می‌دادند تا اجازه ورود می‌گرفتند. به همین دلیل به دروازه نوغان دروازه یک قرانی هم می‌گفتند.


جوی آب نوغان

خیلی از قدیمی‌های این محله از نهرآبی می‌گویند که آب زمین‌های کشاورزی اطراف و همچنین آب آشامیدنی ساکنان را تأمین می‌کرده است. مناف پور در همین‌باره می‌گوید: جوی آبی در ابتدای دروازه نوغان وجود داشت که از جوی بالا خیابان سرچشمه می‌گرفت.

آبش برای نوشیدن بود و گاهی برای آبیاری زمین‌های کشاورزی پشت دروازه نوغان؛ البته ظهر‌های تابستان هم محلی برای آب تنی بچه‌های محله می‌شد. با این همه پشت دروازه‌های نوغان استخری بود که به بقرآباد معروف بود و مردم برای شنا و تفریح‌های آخر هفته به آنجا می‌رفتند.


داش باغ

آن زمان‌ها که مشهد با دروازه‌هایش حفاظت می‌شد، دیوار‌هایی دورتادورش کشیده بودند. دیوار‌هایی که مناف‌پور از آن خاطره‌های به یاد ماندنی دارد: از دروازه نوغان که رد می‌شدی به سمت چهارراه عشرت آباد دور تا دور نوغان دیوار‌های داش باغ بودند.

این دیوار‌ها به نوعی حفاظ نوغان بودند و دیواری ما بین محل مسکونی نوغانی‌ها و زمین‌های کشاورزی‌شان. یادش بخیر همیشه با چند تا بچه‌های بزرگ‌تر از خودم برای بازی به آنجا می‌رفتیم و ساعت‌ها داخل این باغ‌ها می‌چرخیدیم.

 

ورود به شهر از دروازه یک قرانی


خیابان‌های خاکی و صدای سم اسب‌ها

آن زمانی که پسر محمود مشتی آجودان خیلی کودک بود زمین‌های خاکی محله برایش چندان غریبه نبود؛ چرا که نه تنها محله او بلکه تمامی محلات مشهد همین طور بودند، اما بعد از چند سال که سنگ فرش‌ها جای خاک را گرفتند، این‌بار تحول عظیمی در ظاهر مشهد به وجود آمد:

زمان کودکی من تمام خیابان‌های مشهد خاکی بود.اما در زمان پهلوی دوم خیابان نوغان سنگ فرش و بعد هم آسفالت شد. ر زمانی که نوغان سنگ فرش شده بود برای همه‌مان جالب بود. وقتی ظهر‌ها سر و صدایی نبود سم اسب‌ها و قاطر‌هایی که بار می‌آوردند و می‌بردند صدای دلنشینی ایجاد می‌کرد. بچه که بودم همیشه دوست داشتم سوار بر پشت یکی از همین اسب‌ها روی سنگ فرش کوچه به تاخت بروم اول خیابان و بازگردم.


نوغانی‌ها زحمت‌کش بودند

مناف‌پور، نوغانی‌های قدیم را مردمی زحمت‌کش و اهل ایمان معرفی می‌کند و ادامه می‌دهد: در نوغان آن زمان مردم بیشتر کاسب کار بودند و اهل کسب. تاجر نبودند و همه هم سطح هم کار و زندگی می‌کردند. البته قبل از پهلوی دوم ارباب رعیتی زیاد بود. یادم می‌آید ارباب‌ها از اطراف می‌آمدند و، چون نوغان به نوعی مکانی برای داد و ستد و تجارت بود بعضی‌هاشان که آنجا خانه داشتند؛ چند روز اتراق می‌کردند.


دباغی در نوغان خیلی رونق داشت

نوغان در گذشته کسب و کار‌های قدیمی زیادی داشت. کسب و کار‌هایی که این روز‌ها دیگر نه نامی از آن‌هاست و نه یادی. شغل‌هایی که به مرور زمان از سطح محلات رخت بربستند. یکی از این شغل‌ها که در نوغان قدیمی رونق بسیار داشت، دباغی بود.

اگر سری به نوغان زدید و مصالح فروشی ابتدای این خیابان را دیدید این را به یاد بیاورید که سال‌های دور اینجا دباغ خانه بوده است. جایی که از پوست حیوانات چرم تهیه و از آن برای متمولان آن زمان کت، کفش و کیف درست می‌شد.

مناف‌پور که بخشی از خاطرات کودکی‌اش به پرسه‌زدن در بین کاسب‌های نوغان برمی‌گردد، تعریف می‌کند: در نوغان قدیم یک روغن‌گیر قدیمی وجود داشت که همه مشهد او را می‌شناختند که با آمدن پای فناوری به فضای کسب و کار‌های محلی کم کم از یاد رفت. البته این روز‌ها می‌بینم مردم دوباره به روغن‌گیر‌های محلی روی آورده‌اند و به جای اینکه قوطی‌های آماده روغن را بگیرند خودشان بالای سر کارگر روغن‌گیر می‌ایستند تا از دانه گیاهان روغن بگیرد.

شاید باورتان نشود که همین روغن حتی خالی هم خورده می‌شد بدون اینکه دلت را بزند. خوب یادم هست ساعت‌ها جلو در مغازه این روغن‌گیر نوغان می‌ایستادم و به حرکت اسبی که دور یک تغار می‌چرخید نگاه می‌کردم تا دستم بیاید چطور روغن از دانه‌ها خارج می‌شود

البته جز این چند علافی هم در نوغان بود که آن روز‌ها رونق بسیاری داشت؛ علافی‌هایی که بار کشاورزان را به فروش می‌رساندند و مایحتاج روزانه مردم را تأمین می‌کردند. در کنار این شغل‌ها تعداد قالی‌بافی‌ها خیلی زیاد بود. تا جایی که در برخی از نقاط نوغان خانه‌ها یک در میان دستگاه قالی داشتند.

سلمانی که ختنه می‌کرد

مناف‌پور از سلمانی معروف نوغان هم می‌گوید سلمانی که به روایت او همه کار می‌کرد الا سلمانی! قدیم یک سلمانی در نوغان بود که همیشه جلو مغازه‌اش می‌نشست و با سیگاری که کنار لبش بود به رفت و آمد مردم خیره می‌شد. این سلمانی در مواقع بیکاری جراحی سرپایی هم می‌کرد، اما ختنه کردنش معروف بود و مردم بیشتر از اینکه برای سلمانی به او مراجعه کنند برای ختنه کردن کودکانشان دنبالش می‌آمدند!

 

حمام جن و پری‌ها

حمام باغ یکی از حمام‌های قدیمی محله نوغان بود که برخی از روز‌ها از شلوغی زیاد، مردم پشت درش می‌ماندند و جا نمی‌شدند تا آبی به تنشان بزنند. مناف‌پور درباره این مجموعه کهن که چند سال پیش قربانی نوسازی شد، می‌گوید: یک حمام قدیمی در محدوده نوغان بود که به حمام باغ معروف بود و این روز‌ها خراب شده و به جای آن هتلی چند طبقه بالا رفته است.

او این حمام را بخشی از میراث خانوادگی‌اش معرفی می‌کند و ادامه می‌دهد: این حمام که در کوچه‌ای به همین نام قرار داشت، آخر‌های هفته برای بزرگان و متمولان قرق می‌شد. البته یک حمام خرابه دیگر به نام گلشن نیز وجود داشت که بزرگ‌ترهایمان برای اینکه ما داخل آن نشویم می‌گفتند جن و پری دارد. بچه‌های محل هم از سر سادگی ساعت‌ها می‌نشستند رو‌به‌روی آن تا جن و پری‌ها را ببینند که هیچ وقت جن و پری‌ها خودشان را نشان ندادند.


کاروانسرای گوشله

کاروانسرای معروف نوغان «گوشله» نام داشت. کاروانسرایی که هنوز هم از آن روزگار به یادگار مانده و برای وسعت دادن به درمانگاه خیریه امام صادق (ع) خریداری شده است. مناف‌پور درباره این کاروانسرا می‌گوید: بخشی از این کاروانسرا مکانی برای استراحت شتر و قاطر‌های تاجر‌ها و قسمتی از آن نیز محله تخلیه بار بود. صاحبان آن بسیار افراد متدین و مؤمنی بودند که خیلی سال پیش از این محل رفتند.


هنوز هم یادش زنده است

مناف‌پور علاوه بر اینکه یکی از قدیمی‌های محله نوغان است، پدر پسری است که در بمباران‌های تهران شهید شده است. امسال سی و پنجمین سال شهادت اوست. مناف‌پور درباره پسر شهیدش می‌گوید: از نوجوانی دوست داشت طلبه شود.

به دنبال همین هدف به قم رفت و در مدرسه علمیه زیر نظر برادر حضرت امام (ره) مرحوم آیت‌الله پسندیده دروس طلبگی آموخت.

او در سال‌های انقلاب برای تحقق خواست مردم خدمت زیادی کرد و بعد از مدتی به استخدام اداره گذرنامه درآمد. به دنبال همین تجربه‌ای که داشت اداره گذرنامه قدیم مشهد را افتتاح کرد.

ارسال نظر